در دست هایت
دردهای منند
که تجزیه می شوند
بگذار به طبیعت خودم برگردند
از من
تنها لبخندی برای توست
که آنقدر نیامدی
تا بر اسکلت لب هایم ماسید...!
در دست هایت
دردهای منند
که تجزیه می شوند
بگذار به طبیعت خودم برگردند
از من
تنها لبخندی برای توست
که آنقدر نیامدی
تا بر اسکلت لب هایم ماسید...!
هی!آنقدر زیبایی که باران گرفته است!...
برچسب : نویسنده : marssia1366a بازدید : 94